۳۰ آبان ۱۳۸۶

تابلو

راستش، درست یادم نیست که از چه زمانی بود که این، عادتم شد. همین که نوشته‌هایی که به نظرم چشم و روح‌نواز بودند را بر روی برگه‌ای کوچک (کوچک‌بودن برگه الزامی است! من معمولاً اندازه‌ی A7 را استفاده می‌کنم) بنویسم و بعد، نوار چسب را به صورت حلقه ‌در می‌آوردم و می‌چسباندم پشت برگه و بعد هم که روانه‌ی سینه‌ي دیوار می‌شد. اما یادم هست که موقعی که پشت کنکور بودم هم همین کار را می‌کردم، شاید از همان موقع بود که عادتم شد. البته الان دیگر این نوشته‌ها، غیر از شعر و متن، برخی اسامی، ساعت پخش بعضی برنامه‌های تلویزیون و و بعضی دستورهای vb.net و چیزهایی که باید یادم بماند را هم شامل می‌شود!
ابداع دیگرم که مشابه همین کار بود، در دانشگاه بود. زمانی که با دوستان هم‌اتاقی‌ام حرف نمیِ‌زدم (به دلایلی!) یک A4 برداشته بودم و چسبانده بودم به در کمد و چپ و راست چیز می‌نوشتم، با خودکار یا هر چیز دم دستی و اعم از یک بیت و متن و حرف و ... . هنوز آن برگه را دارم. این نوشته‌ها علاوه بر متن، تاریخ روز را هم دارند.

وقتی که دانشگاه تمام شد و خانه را تحویل می‌دادم، تمام نوشته‌هایی که به دیوار زده بودم را کندم و همراهم آوردم. چند روز پیش آنها را به دیوار روبرویم، چسباندم. پدرم گفت:«چسبش رو دیوار نمونه!» گفتم: «نه!»، ولی می‌ماند. این بود که به فکرم افتاد که یک تابلو، مثل تابلوی اعلانات مدرسه (از همان موکت سبزها!) برای اتاق درست کنم.
به پدر گفتم. گفت کار ما نیست، باید بدم آقا طاهر (نجار است!) درست کند.
دیروز پدرم ییهو، با یک تابلو وارد اتاق شد...
اوووو... تابلو آماده شد!
اندازه‌اش 120cm در 70cm است. اما موکت سبز یا آبی پیدا نشد. موکت نارنجی/قهوه‌ای زد. تابلوی خیلی قشنگی شده است.

هادی و تابلوی اعلانات!

این منم که در روز اول آمدن این تابلو اینطور با او صمیمی شدم!!! بالاخره هرچه باشد، ما هم کم تابلو نیستیم!


اگر خواستید شما هم یک تابلو داشته باشید، اول باید موکت در این حدود اندازه را از مغازه‌ي فرش و موکت تهیه کنید(معمولاً تیکه نمی‌دهند، چون عرض لوله‌های موکت سه‌متری است! کمی بگردید شاید یکی‌شان داشت!). بعد هم بدهید آقاطاهر نجار برایتان قاب بزند.

پی‌نوشت: چه دانستم که این سودا مرا زین‌سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد و چشمم را کند جیحون

0 نظرات: