۵ شهریور ۱۳۸۶

شیر یا روباه؟

می بینی عمر چه باشتاب میگذره؟بدون هیچ توقفی! حتی بدون اینکه متوجه بشی که تو هم باهاش همراهی یا نه! توی این مسیر که به سرعت سپری میشه، تو، گهگاهی برای خودت اندوخته ای بر میداری تا شاید توی آخر راه به دردت بخوره!

اما آیا واقعاً اندوخته هات به کار میاد؟
........ یا اینکه درست روزی که به اونها خیلی احتیاج داری تازه متوجه میشی که توی کیسۀ اندوخته هات هیچی نداری و تو گمان باطل داشتی!
اون زمانی که به خط پایان زندگیت میرسی و نگاهی به پشت سرت میندازی، میتونی لبخند رضایت داشته باشی و از گذر عمرت راضی باشی یا اینکه همه ش افسوس بوده و حسرت؟!
گاهی وقتا رسیدن به خط پایان خیلی هم مهم نیست!
اینکه زودتر از بقیه بتونی اون روبان ته خطو پاره کنی هم مهم نیست!
همیشه هم گذشتن از خط پایان برات جایزه و پاداش نمیاره!
خیلی وقتا هم هست که خط پایان برا اینه که تو به مسیرت توجه داشته باشی،
این هم مهمه که مسیرت رو چطور طی کردی،
... آیا از راهش اومدی یا نه، بعضی جاهاشو پیچوندی!
تونستی از پس سختیاش بر بیای یا نه؟!
مسیرو تنها اومدی یا شاید هم تونستی کسی رو کمک کنی تا باهم این مسیر رو آسونتر طی کنید؟!
....
وقتی خط پایان رو گذروندی، شیری یا روباه؟!

پی نوشت. این چند خط رو مدتهاست نوشته بودم،
خوشحالم که اولین مطلب رو من نوشتم!
....
من، اول!

۳ شهریور ۱۳۸۶

اساسنامه

1: اصالت نوشته ها، هدف اصیل و اصلی است. اگرچه لزومی به استفاده از اسامی اصلی و حقیقی وجود ندارد، حقیقت ٍ نوشته های استفاده شده در بی نقاب حائز اهمیت است. در صورت استفاده از مطالب دیگری در تمام و یا قسمتی از یادداشت، ذکر منبع الزامی است؛ اما برداشت ٍ آزاد از هر مطلبی در سراسر ٍ دنیای -ظاهراً- حقیقی و مجازی کاملاً آزاد است!

2: در محدوده بی نقاب، هیچ گونه تفاوتی بین مدیر و سایرین وجود ندارد و وظیفه ی مدیر، انجام تنظیمات لازم جهت نمایش وبلاگ، ایجاد هماهنگی بین اعضاء و در مواقع لزوم و ویرایش احتمالی یادداشتها -در مرتبه ی بعدی- است.

3: ارائه ی پیشنهاد و انتقاد از طرف کلیه ی اعضاء، نشانه ی توجه اعضاء و قابل بررسی است و لازم است که مدیر، نسبت به پیشنهادات مطرح شده پاسخگو باشد. پیشنهادات کلی، باید به اطلاع تمامی اعضاء رسانده شوند. عدم واکنش هر یک از اعضاء به یک پیشنهاد کلی، به منزله ی نظر ممتنع تلقی خواهد شد.

4: جهت گیری و موضع هر یک از اعضاء در کلیه ی مسائل، کاملاً مستقل است و هیچ گونه جهت گیری کلی ٍ سیاسی، اجتماعی، مذهبی، فرهنگی و ... در بی نقاب وجود ندارد. این استقلال، ممکن است در رویه، رویکرد و سبک نوشتار افراد نیز وجود داشته باشد.

5: مدیر (یا مدیران) بی نقاب، از شما بسیار سپاسگزار خواهد(خواهند) بود، اگر اجازه ی ویرایش نوشته های خوبتان را بدهید. لازم به ذکر است که ویرایش مطالب، تنها به منظور یکسان نمودن آرایش نوشته ها است و تصرف احتمالی در نوشته ها، تنها توسط خود نویسنده مطلب و با اشاره مدیر (یا مدیران) وبلاگ صورت خواهد گرفت. بدیهی است حق ویرایش نوشته های هر شخص پس از انتشار مطلب، برای خود او محفوظ می باشد.

6: استفاده از تصاویر و اشعار خاص، ناب و یا خاطره انگیز (حتی برای هر یک از اعضاء)، به عنوان یک یادداشت مستقل، کاملاً قابل پذیرش است (با امید آن که از سر ٍ رفع تکلیف نباشد!).

7: پیوند به سایتها و وبلاگها، با پیشنهاد اعضاء به مدیر صورت خواهد گرفت. واضح است که پیشنهاد ٍ قراردادن پیوند یک سایت و یا وبلاگ، مورد موافقت قرار خواهد گرفت؛ در صورت عدم پذیرش در شرایط استثنایی، مدیر، موظف به ارائه توضیح قانع کننده است.

8: این امکان فراهم است که بی نقاب، عضو ٍ جدید بپذیرد. ورود عضو جدید (طبق بند دوم:حقوق یکسان تمامی اعضاء) با رای گیری از تمامی اعضاء انجام خواهد شد. جزئیات در نحوه انتخاب، به تدریج و بر طبق آراء و نظرات اعضاء، کامل خواهد شد.

9: مشغله های کاری و فکری اعضای گروه برای تمامیمان قابل درک است، اما نوشتن حداقل یک یادداشت در ماه برای هر یک از اعضاء، نشان دهنده ی لطف و توجه به این همکاری گروهی خواهد بود.

بند آخر: سعیمان بر این است که همواره در جهت کامل شدن گام بر داریم؛ بندهای این اساسنامه که بی شک در این اوان ٍ راه، پر از نقصان است نیز از این قاعده، مستثنا نیست.
بندهای ناقص، کامل و بندهای لازم، اضافه خواهد شد.

حاشیه: امروز، سوم شهریورماه 1386، روز افتتاح وبلاگ «بی نقاب» است. نمیدونم میدونید یا نه که امروز روز جوان هم هست! ضمن تبریک این دو مناسبت(!)، همزمانی این دو رو بهتون تبریک میگم. اگرچه تعمدی در همزمانی این دو نبوده، اما از این بابت خوشحالم و اون رو به فال نیک می گیرم!
خوب!... موفق باشید!

اولین سلام

سلام!
میدانی... شاید هنوز فرصتی باشد برای گفتن ٍ تمام آنچه که -شاید- تاکنون پشت پرده ای به اسم نقاب پنهان کرده ایم.
شاید تو به اندازه گوشه ای، خلوتی، سکوتی کوتاه، ترانه ای که زمزمه می کنی، پنهان باشی!
... و یا شاید هنوز آنقدر نبودی و خودت را قایم کردی که اگر ببینمت، هنوز نشناسمت،
ای رفیق! ای دوست!

بهانه... آری! شاید هنوز بهانه ای باشد برای گفتن تمام احساسی که قسمتی از توست...
تکه ای خوب یا قسمتی بد!
گفتن خاطره ای تلخ یا لذتی شیرین!
روزهایی مثل همین امروز و دیروز و فردا که معلوم نیست بیاید! ... باشی یا نباشی! ... معلوم نیست!
فرصتی برای گفتن از هر لحظه ای که اهمیتی به وسعت زندگی می یابد.
برای نوشتن از هر چه هستی...

باور کن که زندگیمان، فرصت کوتاهی است برای باور اینکه تنها با دستان توست که این نقاب فرو می افتد...
سعی کوچکی برای خود را زیستن،
خود را بودن،
خود را نفس کشیدن،
...
...
بنویس!
برایم بنویس!
تمامش را بنویس!


بی نقاب، مکانی است برای تمرین ِ گفتن، نوشتن، احساس کردن، زمزمه کردن، فریادزدن، رفتن و ادامه دادن...
دوستان عزیز! شما و من، در شروع راهی قرار گرفته ایم که اگرچه پایانش نامشخص است، اما از عمق قلبم امیدوارم به:

خوب بودن، با هم بودن، همیشه بودن!