۲۱ شهریور ۱۳۸۶

خط شروع!

تموم شد؟
دوباره شروع می کنم ......
اصلا فکر میکنم تموم زندگی یعنی همین! یعنی همین که بیافتی، شکست بخوری، اشتباه کنی، گمراه بشی و ...
اما......
اما امیدت رو از دست ندی،
اما یا علی بگی و بلند شی!
اما دوباره سعی کنی و مبارزه کنی تا پیروز شی،
اما خودت و اشتباهت رو بفهمی و تصحیح کنی، بگردی و راه درست رو پیدا کنی!
مهم اینه؛
مهم اینه که ثابت و راکد باقی نمونی، مثل مرداب،
حرکت کنی و جوشش داشته باشی، مثل چشمه، مثل رود،
این رو بدونی که صبح سپید از دل شب تار درمیاد،
و این رو همیشه یادت باشه که یکی اون بالابالاها هست که داره این بازی رو تماشا میکنه!
...
اگه بردی ادامه بده!
و اگه باختی، برگرد و پشت سرت رو نگاه کن!
این یه راه تازه ست!
....
و یه فرصت برای تو
برای تولد دوباره!

حاشیه:
1. سلام به همه ی دوستان بی نقاب و بانقاب!!! این هم از اولین پست بنده!
آقای بی نقابیان ببخشید دیر شد و اینا!... سعی میشه تکرار نشه (منظورم یادداشت گذاشتنم بود؟!)
2.
در ضمن این بلاگر هم جون ما رو بالا آورد تا بالا بیاد (نمیشه که همه تقصیرا گردن ما بیافته... میشه؟)
به قول هادی امیدوارم بنویسیم و خوب بنویسیم!
همیشه!

2 نظرات:

هادی گفت...

تموم شد؟
آقا رو باش!
دیر اومده ... زود هم میخواد بره
:)
... ولی متنت خیلی قشنگ بود
مخصوصاً اونجایی که نوشتی:
"
اگه بردی ادامه بده!
و اگه باختی، برگرد و پشت سرت رو نگاه کن!
این یه راه تازه ست!

"
...
فوق العاده بود

ساحل گفت...

سلام
ميدونم كه زود رفتم مهموني اما معمولا اونايي كه زودتر ميرن جاي بهتري گيرشون مياد رو همين اصل ما هم گفتيم شايد....به هر حال اميدوارم بعد مهموني همه از رفتنمون راضي باشيم مهمتر از اون اينه كه صابخونه ازمون راضي باشه.