۱۶ مهر ۱۳۸۶

اما نه مثل همیشه...

باز هم ماه رمضان ، شب قدر، افطار، دعای سحر و سحری و هزار خاطره ی زیبا و ...

اما چه اتفاقی افتاده؟ منشا این همه تغییر کجاست؟ چرا شور و حالی که تا چندین سال قبل، مثل تلنگری قلبها رو روشن و نورانی و پر از شادی می کرد دیگه نیست و یا خیلی کمرنگ تر و آروم تر از قبل به نظر می رسه! همه می دونن که نه ماه رمضان، نه شب قدر و نه حتی صدای ربنای استاد و دعای سحر، هیچکدوم تغییر نکرده، پس تغییر مربوط به ما آدما است، اما چرا؟
...

یادمه تو دوره ی دبستان، من و هزاران من دیگه به اینکه روزه می گرفتیم افتخار می کردیم. به قول یکی از دوستان به هر دری می زدیم که یه جوری بگیم روزه ایم، هر کی هم که روزه نمی گرفت خجالت می کشید و یه جورایی گوشه تر می رفت، انتظار شیرین سر سفره افطار نشستن و منتظر شنیدن الله اکبر بودن روهیچ کسی از یاد نبرده و نمی بره. یادمه مادرم همیشه بعد از شنیدن صدای الله اکبر به ما می گفت اول دعای افطار و زیر لب زمزمه کنین، بعد، بسم الله، یادش بخیر ... .

اما حالا چی؟ و اینکه دیگه اون حال و هوا از بین رفته. اما حالا که بزرگتر شدیم یه چیزایی تغییر کرده، قبلآ شاید به این فکر نمی کردیم، اما حالا من و خیلی ها داریم افسوس این رو می خوریم که چرا خیلی ها حرمت این ماه رو به راحتی خوردن یه لیوان آب ازبین می برن؟ بحثی که بین خیلی ها که روزه می گیرن رایج شده و هست. چی باعث شده که خیلی ها به صورت علنی ،خیلی راحت روزه می خورن، کمی قبل تر اصلا این طور نبود اگر کسی چیزی می خورد، یواشکی، پشت دیوار، کنج خلوت، خلاصه جایی دور از دید دیگران یه چیزی می خورد. اما حالا خیلی ها در دید عموم تو چشم آدم روزه دار نگاه میکنن و بدون هیچ شرم و حیایی می خورن. یه جوری می خورن که انگار وقت، وقت غذا خوردنه و اونجایی که هستن (صرف نظر از در انظار عموم بودن) جای غذا خوردن. حالا دیگه به قول خیلی از دوست و آشناها به جای اینکه از روزه خواری با شرم یاد کنن، با کمی خجالت یا چیزی مشابه اون میگن روزه ایم. تازه بعضی ها(که جسارتاً کمی چاق یا حتی متعادلن) میگن اگر بگی رژیم دارم و چیزی نخوری مورد نداره، اما اگر بگی روزه ام ممکنه با حالتی نگاهت کنن که انگار داری اشتباه می کنی یا کار شبهه داری انجام میدی.

وای، خدای من! چرا؟ درد، قدر یه دنیاست و درمان، دورتر از هر چیزی!

البته ناگفته نمونه که خیلی از آدمایی که روزه میگیرن و بنده ی حقیر این طور نیستیم، با افتخار میگیم که روزه ایم، اما ای کاش همه ی اونایی که روزه میگیرن با افتخار و سر بلندی میگفتن. درد من و خیلی ها اینه که چرا نه تنها اونایی که اینطور روزه میگیرن این دید رو رها نمی کنن، بلکه ما هم نمیتونیم تو چشم اونایی که راحت روزه می خورن نگاه کنیم و داد بزنیم که حیا کن و شرم داشته باش که این قدر راحت بی حرمتی به این ماه و صاحب کریم و رحیم اون میکنی؛
خدایا شرمنده ام و روم سیاه!

خدایا!
خود ، درد ، ناگفته درمان کن!

2 نظرات:

هادی گفت...

واقعاً درسته و حقيقت محضه! متاسفانه!
...
توي اين دنياي مجازي هم فكر ميكنم همين طوري شده!
اگر كسي اينطور باشه و از خدا و پيغمبر و روزه و اعتقادات مذهبيش حرف بزنه ميگن طرف هيچي حاليش نيست و پرته و ... يا به چيزاي مسخره اي متهم ميشه!
متاسفانه!...

اما اگر روزه نگيري و همه ش و بخوري يا حداقل براي تفنن روزه بگيري ميشي آدمي كه فكرش بازه و كلي روشن فكره
!!!
خيلي جالبه! نه؟
متاسفم! ... براي نسلي كه خيلياشون اينطوري فكر ميكنن.
...

احسنت به اين بيان صادقانه و به جا!
ممنون!
:)

هادی گفت...

هیچی!...
همین جوری گفتم تا اینجا اومدم یه چیزی نوشته باشم!